یکشنبه , ۱۸ تیر ۱۴۰۲

نورودیزاین و نقش آن در طراحی UX

علم عصب شناسی یا نوروساینس شاخه ای از علوم رفتاری است که به بررسی پاسخ های عصبی شناختی و هیجانی در انسان می پردازد. طراحی و استراتژی  UXنیز به تجربه کاربر یا  user experience از نحوه ی طراحی وب سایت شما برمی گردد. بااستفاده از اصول علوم شناختی و عصبی ، طراحی عصبی(neurodesign) در تلفیق با تجربه ی کاربر می تواند به خلاقیتی عظیم در طراحی منجر شود.  طراحی عصبی رویکردی است که به شما اجازه می دهد به محرک های مغزی(brain triggers) براساس تجربه ی مشتری نگاهی بیاندازید و آز آنها برای اتخاذ تصمیمات طراحی بهتر درراستای رفتار مشتری ، خواسته های وی و تعاملات شرکت – مشتری  استفاده کنید.

” طراحان تجربه کاربر” ((UX designers طراحانی هستند که به این تصمیمات جامه ی عمل می پوشانند. رویکرد نورودیزاین یا طراحی عصبی می تواند تبیین کند چطور یک تجربه دیجیتال از طراحی  اساسا خوب است یا بد؟ با استفاده از این طراحی یک تجارت و تیم طراحی آن می توانند میزان همدلی خود را با کاربران افزایش دهند.
هسته ی اصلی طراحی عصبی، شناسایی مخاطبین هدف به تفصیل است واینکه چه تمایلاتی دارند – نه صرفا فرضیات ذهنی از مشتریان. در طراحی عصبی لازم است پژوهش های زمینه ای و رفتاری  از انسانها قبل از اجرایی کردن تصمیمات پروژه انجام گیرد ولحاظ شود. با انجام مصاحبه های غیر قضاوتی با کاربران یا اعضای تیم قبل از انجام هر پروژه تیم طراحی شما می تواند به این نوع تجارب غنا بخشد .
درک عملکرد مغز آدمی :
با در نظر گرفتن سیروسفر مشتری(costumer journey) می توان تحلیل کرد که در سطح شناختی کاربران چه می گذرد و فرصت های پیشرفت را شناسایی کرد. مغز این نظام عصبی پیچیده از سه قسمت اصلی تشکل شده است : ساقه ی مغز یا مغزکروک، سیستم لیمبیک یا مغز هیجانی،و نوروکورتکس یا مغز شناختی. از این سه قسمت کورتکس قدامی که در مغز شناختی ما قرار دارد،باعث تمایز آدمی از سایر گونه های جاندار شده است.کورتکس قدامی همان قسمت مغز است که خواندن ونوشتن ،منطق  و انتزاع، توجیهات عقلانی و هیجانات پیچیده را  درخود جای داده است. ساقه ی مغز ،۳۰۰میلیون سال قدمت دارد وعملکردهای اولیه حیاتی مانند تنفس وایمنی و عملکردهای اصلی جسمی را تنظیم می کند. سیستم لیمیبک ۲۰۰ میلیون سال قدمت دارد و قطب عملکردهای واکنشی مانند هیجانات واحساسات است. نوروکورتکس  یا مغز شناختی نیز که نزدیک به ۲۰۰/۰۰۰ سال قدمت دارد، مسئولیت تفسیر افکار هشیار وتولید منطق برعهده دارد. کورتکس قدامی ؛مغز اصلی انسان؛ تنها۰۰۰ /۳۰ سال قدمت دارد و آنچه باعث تمایز انسان از حیوانات شده  قدرت این بخش در انتزاع و منطقی سازی است. دو قسمت دیگر مغز صرفا به سرنخ های غیر کلامی اکتفا می کنند و قادر به فهم نوشتاری نیستند.
مادرواقع به دنبال پاسخ گویی به این سوال هستیم که هنگام سفر خرید کدام بخش از مغز کاربر بیشتر درگیر می شود.بااین حال که بیشتر مغز ما به محرک ها بیش از نوشتارها پاسخ می دهد، چرا شرکت ها اینقدر برروی محتوای نوشاری وبسایت خود مانور می دهند  وهزینه های زیاد صرف تبادل انرژی و  اطلاعات می کنند؟
در هر ثانیه اعصاب ما بیش از۱۱ میلیون بیت اطلاعات را ارزیابی می کنند. اما تنها ۴۰% این بیت ها در حافظه ی هشیار ما باقی می مانند.بنابراین بخش زیادی از منطق یا توجیه در تجربه ی آنی مشتری تاثیر گذار نیست. در اینجا هنر طراحی عصبی نقش خود را نشان می دهد.بااستفاده از نورودیزاین شرکت ها قادر خواهند بود  تجاربی را نزدیک به تجارب مغزی مشتریان خلق کنند – تجارب  بخش های مغزی قدیمی تر- و مشتریان را نه تنها به تفکر کردن بلکه به احساس کردن نزدیک کنند!
استارباکس: مثالی از طراحی عصبی موفق
نرم افزارموبایل استارباکس که در تصویر زیر شکل آن را می بینید سعی کرده که با نحوه ی طراحی خود به مغزهای قدیمی تر ما لینک بزند.درباره یآن بیاندیشید. کاربران به طور شفاهی سفارش خود را می دهند.سپس کالای مورد نظر خود رابه طور فیزیکی دریافت می کنند و میتوانند پرداخت های خود را چک کنند.در واقع مشتریان نوعی ارتباط هیجانی با استارباکس ایجاد کرده اند،چون از قبل کارت های خود را شارژ کرده اند. هم چنین استارباکس  در نرم افزار خود، لیست نوشیدنی های مورد علاقه رابه مشتریان نشان می دهد .بااین کار مشتریان نوعی احساس مالکیت وکنترل  کرده وبین گزینه های مختلف دست به انتخاب می زنند وباانتخاب نوشیدنی خود متوجه شده که درست سفارش داده اند.

 


تئوری اسکارف :
دیوید راک(۲۰۰۸) مولف مجله “رهبری عصبی-neuroleadership”  در کنفرانس موسسه نوروساینیس نظریه ی اسکارف(SCARF)را مطرح کرد. در مدل اسکارف وی پیشنهاد کرد که  اولین انگیزه ی تعاملات اجتماعی (social interactions) در به حداقل رساندن تهدید وبه حداکثر رساندن پاداش است-تحلیل قدیمی جنگ وگریز. انگیزه ی ثانویه برای تعامل اجتماعی ترسیم براساس شبکه های عصبی است که وظیفه ی تنظیم نیازهای حیاتی اولیه رابرعهده دارد. وی نتیجه می گیرد که نیاز انسان به تعامل اجتماعی مانند نیاز به آب وغذا ضروری است. براساس نظریه اسکارف مغز به طور مداوم در جستجوی ۵ چیز است :
    جایگاه- اهمیت ما درارتباط با دیگران
    قطعیت- توانایی پیش بینی آینده
    خودمختاری- احساس کنترل بر وقایع وامور
    ارتباط – داشتن احساس امنیت در کنار دیگران
    مساوات- ادراک تعاملات عادلانه در بین سایر مردم
هنگامی که محصولات یا خدمات این ۵ نیاز اولیه را تامین کنند،کاربران تجربه ی مناسب را خواهند داشت. هنگامی که شرکت ها این نیازها را در ابزار ونوع طراحی خود وارد کنند، میتوانند فرصت ارتباط بهتر با مشتریان خود را خلق کنند
امیدواریم از  نکات مقاله این هفته در کار طراحی محصولات وخدمات خود استفاده کنید.

درباره ی محمد رجبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده − پنج =